تقديم با عشق!

تقديم با عشق! پشت چراغ قرمز توقف كرده بودم. به قدري غرق در فكر بودم كه به اطراف خود توجهي نداشتم. ناگهان با صدايي به خود آمدم. سرم را بالا كردم ديدم جواني بسيار مؤدب با چندين شاخه گل به شيشه مي زند. خيلي محترمانه گفت: آقا يك شاخه گل مي خريد؟ راستش خيلي بي حوصله بودم. اول مي خواستم او را رد كنم. اما رفتار مؤدبانه اش باعث شد به اطراف داشبورد نگاهي بياندازم. شانس آورد. چشمم به يك اسكناس افتاد. شيشه را پايين دادم. گفت: از كداميك مي خواهيد؟ گفتم فرقي نمي كند. خودش يك شاخه گل قرمز به من داد. من هم اسكناس را به او داده و گفتم: بقيه اش مال خودت. برق شادي از چشمانش پريد. با خود گفتم: خدايا شكر امروز يك نفر را براي چند دقيقه هم كه شده شاد كردم. به منزل رسيدم. مثل هميشه همسرم به استقبالم آمد. تا در را باز كرد شاخه گل را در مقابلش گرفتم و گفتم: تقديم با عشق! خيلي بيشتر از آنچه فكر مي كردم به وجد آمد شايد چون سابقه چنين كاري را از من نداشت اين قدر خوشحال شد. برق شادي را كه در چشمانش ديدم به ياد جوان گل فروش افتادم. با خود گفتم گاهي اوقات يك شاخه گل چقدر مي تواند شادي آفرين باشد.

ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:

ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند.

ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ مي زند.

ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد.

ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند.

اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!

ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.

نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب!

اما گرگ با همه غرورش سرنگون می شود!

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،

خاطراتت را، نمی گویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…!

در جاده زندگی، نگاهت که به عقب باشد، زمین می خوري، زخم بر می داري و درد می کشی…!

 نه از بی مهری کسی دلگیر شو و نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…!

به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟

شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را می کردی…

تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …

هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …

در آینده لبخند بزن…

این همان جایی است که باید باشی!

هیج کس تو نخواهد شد،

 آرامش سهم توست…!

چهل نکته مهم اخلاقی در چهل جمله کوتاه و خواندنی

سخنان خوب باید در زیباترین جملات طراحی و تدوین شوند، تا مورد توجه و تأمل مخاطبان واقع شود.

به عبارتی ساده تر قالب کلام می بایست با قیمت کلام هم سان باشد.

خوب سخن گفتن، سخن خوب گفتن، از مهم ترین لوازم پیام رسانی و متقاعد سازی در روان شناسی ارتباطات به شمار می آید.

در این نوشتار نمونه هایی را با هم مرور می کنیم:

1. کسی که به دنبال انتقام گرفتن است، زخم هایش را تازه نگه می دارد. (فرانسیس بیکن)

2. با مشت گره کرده نمی توان با کسی دست داد و دوست شد. (ایندرا گاندی)

3. پرسیدند بهشت را می خواهی یا دوست را؟! گفتم: جهنم است، بهشتی که در آن دوست نباشد.

4. خداوند بی نهایت است، امّا به قدر نیازت فرود می فرستد، به قدر آرزویت گسترده می شود، و به قدر ایمانت کارگشاست. (ملاصدرا)

5. گل عشق و دوستی با بی ریایی و صداقت و صمیمیت می روید و می ماند، از اینکه مراقب این گل زیبایی، می بوسمت.

6. بیا با آئین آب و آئینه زندگی کنیم. مثل آب هر چه پلیدی بشوییم. آئینه سان هر چه ندیدیم نگوییم.

7. ارزش هر کس، برابر است با ارزش آن چیزی که برایش ارزش قائل است. (حضرت علی علیه السلام)

8. کسی که با خدا دوست نیست، دوستی اش با تو دروغی بیش نیست، دوستی بدون خدا دوستی ناپایدار است.

9.دوست واقعی تو دشمن واقعی نقاط ضعف توست.

10. در میخانه ببستند، خدایا مپسند***که در خانه تزویر و ریا بگشایند. (حافظ)

11. پنج چیز را از کودکان بیاموز:

ü درحال زندگی کن تا لذت ببری ü شادی را گران نکن

 ü با تمام وجود (از خدا) بخواه. ü کینه را از ذهن و زندگی دور کن. ü همواره در حال تلاش باش.

12. خدایا ما را ببخش که، در کار خوب یا جا زدیم یا جار زدیم.

13. آش خوب باشه، کاسه اش چوب باشه.

14. کسی که هیچ کاری نمی کند، هیچ اشتباهی نمی کند و کسی که هیچ اشتباهی نمی کند، هیچ چیز یاد نمی گیرد.

15. کسی شایسته آزادی است که بر هوس های خود مسلط شود- "گوته"

16. هر گاه پست های بزرگ به انسان های کوچک سپرده شود، پست ها پایکوبی می کنند. (عباسعلی کاوه)

17. دنیا مثل دوربین عکاسیه، لبخند بزن عزیزم.

18. خدایا کمکم کن تا دینم را به دنیایم نفروشم و برای نام و نان ایمانم را از دست ندهم. (دکتر شریعتی)

19. پرسیدند آزادی مهم است یا رفاه؟ گفتم: اگر آزادی نباشد نمی توانم بگویم نانم را چه کسی دزدید.

20. اگر می خواهی بدانی که چقدر ثروتمند هستی به این فکر کن که اگر همه اموالت را از دست بدهی چه چیزی برایت باقی می ماند.

21. باران نعمت ها و موهبت های الهی همیشه در حال باریدن است. ظرف دلت را دریایی کن تا باران بیشتری نصیبت شود. تا همیشه بمانی.

22. ساده بگویم، اگر می خواهی بدانی که خدا چقدر دوستت دارد. ببین تو چقدر دوستش داری و چقدر برایش وقت داری و گفتگو و خلوت می کنی به حرف هایش گوش می دهی و به خواسته هایش عمل می کنی؟

23. عشق و محبت بین کسانی ایجاد می شود که به راستی به خدا ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند. (سوره مریم 92)

24. زندگی مسأله است حل باید کرد، راه است طی باید کرد، دراز مدت است صبر باید کرد. تفریح است بازی باید کرد. باغبانی است عشق باید کرد. تعهد است عمل باید کرد. راز است کشف باید کرد.

25. مراقب افکارت باش که تبدیل به گفتارت می شود. مراقب گفتارت باش که رفتارت را تعیین می کند. مراقب رفتارت باش که عادتت می شود. مراقب عادتت باش که تبدیل به شخصیت تو می شود. و شخصیت تو سرنوشتت را ترسیم می کند. (حضرت علی علیه السلام)

26. همنشین تو از تو ،‌بِه باید تا عقل و دینت بیفزاید.

27. کسی که شایسته ستایش است محتاج ستایش نیست و کسی که شایسته ستایش نیست محتاج ستایش است.

28. در دل سخت سنگ سبزه نمی روید. در دل نرم خاک رویش و پالایش ایجاد می شود.

29. خوبی ها خود و بدی های دیگران را پنهان کن، خدا افشاگر خوبی است.

30. نماز نور، نردبان و برکه است، راهت را روشن می کند، از زمین به آسمانت می برد و تمام وجودت را شستوشو داده و طاهر می سازد.

31. مباد گل ،‌تو را از گلکار غافل کند.

32. پسته خندان ارزشمند است پسته ای را که نمی خندد، در سرمای شدید قرار داد تا منجمد شود. و بعد بلافاصله آن را در آب جوشی می ریزند تا ترک بخورد. و یا با سنگ بر سرش می کوبند تا خندان شود.

33. نعمت های خود را بشمار نه محرومیت هایت را.

34. از قفس، مرغ به هر جا رود بستان است، مگس در قفس آزاد است. مرغ در قفس در بند.

35. باز شدن هر آموزشگاه = بسته شدن یک بازداشتگاه (ویکتور هوگو)

36. حسادت تو علیه کسی، نشانه برتری او بر توست (اعتراف به برتری اوست).

37. چاپلوسی در سه جا لازم و عبادت است: در برابر خدا، والدین و در برابر محرومان و ستمدیدگان. حضرت علی (علیه السلام)

38. تا توانی می گریز از یاربد یاربد بدتر بود از ماربد.

ماربد تنها همی برجان زند یار بد برجهان و برایمان زند.

39. کمتر کسی 80 سال زندگی می کند، بیشتر 80 ساله ها، 80 بار یک سال را تکرار می کنند.

40. خدایا به مردان ما غیرت، به زنان ما عفت، به پیران ما سلامت، به دختران ما متانت به پسران ما سعادت، 

به عالمان ما صداقت، به مسئولان ما عدالت، به اصناف ما مروت، به ملت ما وحدت به نویسندگان ما مسئولیت،

به هنرمندان ما کرامت، به سرمایه داران ما دیانت عطا فرما.

پای درس پروفسور دکتر حسابی

پروفسور حسابی مي فرمودند:

بيست و دو 22 سال درس دادم ...!

1. هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.

"چون کلاس بایدآنقدر جذاب باشه که بدون حضور و غیاب، شاگردت بیاد سرکلاس"

2. هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم.!

"چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست."

3. هردانش آموزی دیرآمد، سرکلاس راهش دادم...!

"چون می دونستم اون اگرده دقیقه هم به کلاس بيايد، یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش دارد."

4. هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.

"چون آنقدر جذاب درس می دادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن"

5. هیچگاه 90 دقیقه درس ندادم ...!

"چون می دونستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق داره"

6. هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم ...!

"چون می دانستم ممکنه بچه ای مستضعف باشه یا یتیم..."

7. هیچگاه دانش آموزی رو درب دفتر نفرستادم.

"چون می دونستم درب دفتر وایسادن یعنی شکستن غرور"

8. هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم ...!

"چون می دونستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را می شکند."

شکنجه خاموش چیست؟

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد،یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.

حدود1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده… نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند.

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد.نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.
هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».

نتایج تحقیقات درباره شکنجه خاموش

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.

با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
واین هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ‌های خاموش کافی بود.

این سبک شکنجه، شکنجه ی خاموش نامیده میشود.

کمی تامل :

این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟

این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟

این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟

حال ببیند شبکه های ماهواره ای و رسانه های غربی چگونه با دادن اخبار بد و سیاه نمایی وضعیت اقتصادی ،فرهنگی و … چگونه مارا تحت تاثیر این اخبار قرار می دهند با ایجاد نا امیدی و احساس بی اعتمادی در حال انجام شکنجه خاموش ما هستند. حال با ایجاد امید در دل و با دادن خبر های خوب به همدیگر بیایید ازشکنجه خاموش رها شویم.

حال بیایید خوبی ها و خوشی های زندگی مان را هم با دقت ببینیم و خوش باشیم.

حال بیایید نیمه پر لیوان را هم ببینیم.

پس بیایید برای داشتن خانواده شاد از شکنجه خاموش رها شویم.

پس بیایید برای شاد کردن خود و دیگران ، از شادی هایمان در قسمت نظرات در پایین همین صفحه بنویسیم.

منبع :دست نوشته های ژنرال مایر

مهکام اولین مجله اینترنتی آموزش خانواده شاد ایرانی